به گزارش پايگاه خبري تحليلي پيرغار، انعقاد توافقنامه ژنو آن هم پس از سه دور مذاکرات ، موجبات فراهم شدن موجي از احساسات شد که القاي برد-برد بودن مفاد توافقنامه را در درونمايه خود داشت. شايد در نگاه اول بتوان گفت که خوشحالي ديپلماتهاي ايراني حکايت از بردي عظيم در مذاکرات بوده است حال آنکه نگاه به ملاحظات يک مذاکره برد-برد حکايت ديگري را گويا است.
ابتدا بايد مروري بر يک مساله بين المللي داشت که داراي دو پيش فرض اساسي مي باشد و بايد بدانيم که اين پيش فرض ها در همه مذاکرات بايد رعايت شود:
* در صحنه بين الملل هيچ قدرت مافوقي نيست که دو طرف را وادار به اجراي تصميمات طرفين کند. بنابراين در مذاکرات بين الملل آن چيزي که اهميت دارد اين است که هر يک از طرفين با چه اهرم فشاري و با چه سرمايهاي وارد ميز مذاکره مي شوند. چقدر آنها قدرت دارند و چه چيزي براي معامله آورده اند؟
*در مذاکرات بين المللي چيزي که مطرح نيست احقاق حق است. يعني اينکه همه به دنبال بده و بستان هستند. مي گويند چه چيزي به من مي دهي و چه چيزي از من مي خواهي؟ حق بدون قدرت و زور مطرح نيست.هر طرفي که بدون داشتن توشه و توان کافي سر ميز مذاکره برود يقيناً ضرر کردهاست و چيزي عايدش نمي شود.
ما در طول اين 35 سال پس از پيروزي انقلاب دو مرتبه توانستيم در مذاکرات با امريکايي ها معامله بکنيم و در هر دو مرحله نيز موفق بوديم. زيرا با دستان پر سر ميز مذاکره حاضر شديم.
اول در جريان اشغال لانه جاسوسي بود که ما 52 گروگان آمريکايي را در اختيار داشتيم و آمريکايي ها هم اموال و دارايي هاي ما را توقيف و در اختيار گرفته بودند. از طريق الجزاير مذاکره کرديم و توانستيم با آزادي گروگانها که ارزشي براي ما نداشتند، بخش عمدهاي از اموالمان را دريافت بکنيم. به دور از حواشي و تحليل هاي ايدهآليستي آن زمان،واقعاً معامله نسبتاً خوبي انجام شد. يعني ارزش گروگانها بعد از شکست کارتر تقريباً نزديک به صفر شد و از طرفي هم جنگ شروع شده بود و ما نياز به اموال و دارايي هايمان داشتيم. پس گروگانها را در ازاي دريافت بخش عمده اي از اموالمان تحويل داديم.
دوم در ماجراي مک فارلين بود که ما آنجا هم معامله خوبي انجام داديم.آمريکايي ها يک عده گروگان در لبنان داشتند و از طرفي هم از قدرت و نفوذ ايران در آزادسازي آنها کاملاً مطلع بودند. از طرفي ما هم احتياج به اسلحه و مهمات و قطعات يدکي داشتيم که نتيجتاً شخص به شخص در مقابل دريافت مهمات و اسلحه مثل آرپي جي 7 ، موشک هارد و قطعات f14 توانستيم معامله کنيم.
اين دو مذاکره بود که ما با وجود بقاي دشمني و خصومت نسبت به آمريکا توانستيم معامله برد- برد انجام دهيم. يعني هم امريکاييها معضلشان حل شد و هم ما بردي را از آن خود کرديم.
غرض از بيان اين مطالب اين است که بدون داشتن دستان پر، حاضر شدن بر سر ميز مذاکره يک اشتباه استراتژيک است. با وجود اينکه بارها ما از سويي برخي از دولتمردانمان فرياد اثربخشي تحريم ها در اقتصاد را به گوش جهان رسانيده ايم و بارها به صورت غيرواقعي دم از معضلات و بحرانهاي اقتصادي در داخل زده ايم، آيا به نظر منطقي ميايد که طرف مقابل ما در مذاکره در برابر ما مذاکره برد-برد انجام دهد و در مقابل دادههاي ما دادههايي پاياپاي بدهد؟
قطع به يقين از ابتدا نگاه و اقبال دولت يازدهم به مذاکرات از سر عجز و ناتواني در برابر تحريم بود و اين خود يک کد بسيار پر رنگ از خالي بودن دستان طرف ايراني در مذاکرات مي داده است که بعيد است با وجو چنين آدرسهاي غلطي غرب بخواهد مواضع ايران و خود را يکسان ببيند.تلاش تيم مذاکره کننده ستودني است اما آيا مي توان برآيند کار را مثبت دانست و مدعي شد که هر دو طرف پيروز ميدان شده اند؟ ما اگر مدعي تجربه در فعاليت هاي ديپلماسي بوديم و خود را پيرغلام عرصه سياست خارجي معرفي ميکرديم نبايد با چنين استراتژي شکست خورده، خود را به دام طرفي مي انداختيم که از هر فرصت براي به زانو درآوردن ما استفاده مي کند و منتظر يک گام عقب نشيني از ماست تا صدگام ديگر را بر اين ارتجاع بيافزايد.
فرهاد نظريان ساماني